«بسمالله الرحمن الرحیم…
با عرض سلام، ادب و احترامِ ویژه خدمتِ تکتکِ شما همکارانِ دانشمند، وکلایِ محترمِ دادگستری و کارآموزانِ عزیزی که اشتیاقِ یادگیری دارید…
بسیار خرسندم که توفیقِ این را دارم تا در این دورهیِ جامع و تخصصی، در کنارِ شما باشم.
دوستانِ جان… موضوعی که قرار است در این چند ساعت با هم بررسی کنیم، شاید در نگاهِ اول، موضوعی تکراری یا ساده به نظر برسد… اما باور بفرمایید، این موضوع، یکی از “حیاتیترین” و “پُرکاربردترین” مباحث در حرفهیِ وکالت است…
پروندهای که محال است شما وکیل باشید و در طولِ دورانِ کاریتان، بارها و بارها با آن دستوپجه نرم نکنید…
موضوعِ صحبتِ ما… “دعاویِ مالکیت و به طورِ خاص، دعوایِ خَلعِ یَد” (Khal-e Yad) است.
اما اجازه بدهید همین ابتدایِ کار، یک هشدارِ جدی و دوستانه بدهم!…
این دعوا در عینِ سادگیِ ظاهری، یکی از فنیترین… تکنیکیترین… و خطرناکترین دعاویِ ملکی در نظامِ حقوقیِ ماست!
شاید بپرسید چرا میگویم خطرناک؟… و چرا میگویم فنی؟…
دلیلش یک نکتهیِ ظریفِ حقوقی است:
ما در قانونِ مدنی (Ghanoon-e Madani) کشورمان، هیچ فصل، باب یا مبحثِ جداگانهای تحتِ عنوانِ “خلعِ ید” نداریم!…
یعنی اگر شما همین الان قانونِ مدنی را باز کنید و فهرستش را نگاه کنید، تیتری به نام “خلعِ ید” نمیبینید…
پس سوال اینجاست: ما قواعد، احکام و شرایطِ این دعوا را از کجا میآوریم؟…
ما مجبوریم تمامِ ریزهکاریهایِ این دعوا را از دلِ مبحثِ “غَصب” (Ghasb) در قانونِ مدنی… و مهمتر از آن، از لابهلایِ آرایِ وحدتِ رویه… و نظریاتِ مشورتی بیرون بکشیم.
همین “سکوت و اجمالِ قانون”، باعث شده که نقشِ “رویهِ قضایی” در این دعوا بسیار پررنگ و حیاتی شود…
به همین دلیل، اگر شما به عنوانِ وکیل، دادخواست را دقیقاً طبقِ سلیقهیِ رویهیِ قضایی نچینید… یا اگر عنوانِ خواسته را حتی اندکی اشتباه بنویسید… قاضیِ محترمِ دادگاه حتی زحمتِ ورود به ماهیتِ پرونده را به خودش نمیدهد!…
و همان ابتدایِ کار، با صدورِ یک “قرارِ رَدِّ دَعوا”… یا “قرارِ عَدَمِ اِستِماع”، شما و موکلتان را بدرقه میکند…
و این یعنی هدر رفتنِ زمان، هزینه دادرسی و از همه مهمتر، اعتبارِ حرفهایِ شما…
بنابراین، هدفِ اصلیِ ما در این دورهیِ جامع، این است که “مهندسیِ دقیقِ” این دعوا را یاد بگیریم تا پروندههایمان به درِ بسته نخورد.
[قسمت اول: تعریف دقیق و آنالیز ماهیت دعوا]
بیایید سنگِ بنا را درست بگذاریم… وقتی در دادگاه میگوییم “تقاضایِ صدورِ حکمِ خلعِ ید دارم”، دقیقاً، قانوناً و عملاً منظورمان چیست؟…
در لغت، خلعِ ید یعنی “کندنِ دست”… “کوتاه کردنِ دست”… یا “رفعِ سلطه”… این معنایِ لغوی است.
اما در اصطلاحِ حقوقی و آن چیزی که در دادگاهها مطرح است، تعریفِ دقیق و فنی این است…
لطفاً به تکتکِ کلماتِ این تعریف دقت کنید! چون چهار تا قیدِ بسیار مهم دارد که هر کدام بارِ حقوقیِ سنگینی دارند:
تعریف این است:
“خلعِ ید، دعوایِ مالی است… راجع به مالِ غَیرِ مَنقول… که از طرفِ مالک (چه مالکِ عین باشد چه منافع)… علیه متصرفِ فعلی… به منظورِ رفعِ تصرفِ غیرقانونی و غاصبانه اقامه میشود.”
اجازه بدهید این تعریف را کالبدشکافی کنیم و رویِ کلماتش مکث کنیم… چون اشتباه در تشخیصِ هر کدام از این کلمات، یعنی انحرافِ پرونده.
نکته اول و بسیار مهم: قیدِ “مالِ غَیرِ مَنقول” (Mal-e Ghayr-e Manghool)…
همکارانِ عزیز توجه داشته باشند!…
طبقِ صراحتِ ماده ۱۸ قانون مدنی و رویهیِ قاطعِ تمامِ محاکمِ ایران، دعوایِ خلعِ ید مخصوصِ املاک و اموالِ غیرمنقول است… یعنی زمین، خانه، مغازه، آپارتمان و باغ.
به عبارتِ دیگر… اگر کسی ماشینِ موکلِ شما را برده… اگر کسی موبایل، گاوصندوق، طلا یا هر مالِ منقولِ دیگری را برده و پس نمیدهد، شما نباید دادخواستِ خلعِ ید بدهید!
اگر اشتباهاً برای ماشین یا موبایل دادخواستِ خلعِ ید بدهید، دادگاه دعوا را رد میکند… چرا؟… چون موضوعیت ندارد.
پس راهکار برای اموالِ منقول چیست؟…
در موردِ اموالِ منقول، عنوانِ خواسته شما باید “اِستِردادِ مال” (Esterdad-e Mal)… یا “الزام به تحویلِ مال” باشد.
پس یک بارِ دیگر تأکید میکنم: خلعِ ید، ذاتاً و ماهیتاً مختصِ “زمین و ملک” است… این اولین خطِ قرمزی است که باید رعایت کنید.
[قسمت دوم: ماهیت مالی دعوا و چالشهای هزینه دادرسی]
نکته دوم که در تعریف گفتیم و خیلی از همکاران، حتی با سابقه، در زمانِ ثبتِ دادخواست دچارِ تردید میشوند، بحثِ “مالی” (Mali) یا “غیرمالی” بودنِ این دعواست…
ببینید دوستان… شاید پیشِ خودتان شک کنید که آیا خلعِ ید مالی است یا نه؟
ما در آیینِ دادرسی یک ملاک و معیارِ طلایی داریم که خیلی به دردتان میخورد:
“اگر نتیجهیِ دعوا باعث بشود چیزی به داراییِ مثبتِ خواهان اضافه شود… یا از داراییِ منفیاش کم شود، آن دعوا مالی است.”
در خلعِ ید، شما دارید یک ملک را زنده میکنید و پس میگیرید… این ملک ارزشِ اقتصادی دارد… پس قطعاً و بدونِ شک، دعوا مالی است!
مستندِ قانونیاش کجاست؟… اگر قاضی یا مدیرِ دفتر پرسید، به کجا استناد کنیم؟
به بند ۱۲ ماده ۳ قانون وصول برخی از درآمدهای دولت… قانونگذار در اینجا صراحتاً و بدونِ ابهام، دعوایِ خلعِ ید را جزوِ دعاویِ مالی شمرده است.
حالا که فهمیدیم دعوا مالی است، دو تا وظیفهیِ مهم و حیاتی گردنِ شما به عنوانِ وکیل میافتد که باید در دادخواست رعایت کنید… وگرنه با اِخطارِ رَفعِ نَقص مواجه میشوید:
وظیفه اول: تَقویمِ خواسته (Taghvim-e Khasteh):
شما باید در ستونِ خواسته، یک مبلغی را به عنوانِ “ارزشِ ریالیِ خواسته” بنویسید… مثلاً مینویسید: “مقوم به ۲۱ میلیون تومان” یا “۲۰۱ میلیون ریال”…
چرا این عدد مهم است؟…
اولاً: این عدد تعیین میکند که آیا رأیِ صادره در آینده قابلِ تجدیدنظرخواهی و فرجامخواهی هست یا نه… (میدانید که دعاویِ مالی زیرِ ۳ میلیون تومان قطعی هستند، البته الان نصابها تغییر کرده اما اصلِ موضوع پابرجاست)…
ثانیاً: این عدد در تعیینِ صلاحیتِ ذاتیِ دادگاهها (در برخی مواردِ خاص) موثر است.
وظیفه دوم: پرداختِ هزینه دادرسی (Hazine-ye Dadrasi):
اینجاست که باید حواستان خیلی جمع باشد!… وکلایِ جوان معمولاً اینجا اشتباه میکنند…
درست است که شما خواسته را مثلاً ۵۰ میلیون تومان تقویم کردید… اما طبقِ قانون، در دعاویِ خلعِ ید، هزینه دادرسی نباید بر اساسِ آن عددی که شما دلخواه نوشتید پرداخت شود!
پس بر چه اساسی باید تمبر باطل کنیم؟…
هزینه دادرسی باید بر اساسِ “ارزشِ مُعامِلاتِ منطقهایِ املاک” (Arzesh-e Moamelati) پرداخت شود…
یعنی همان قیمتهایی که ادارهیِ دارایی در دفترچههایش برایِ مناطقِ مختلفِ شهرداری تعیین کرده است… و معمولاً خیلی کمتر از قیمتِ واقعیِ بازار است.
بنابراین، روالِ اجراییِ کار به این صورت است:
شما باید پلاکِ ثبتی را به دفترِ خدماتِ قضایی بدهید… آنها بر اساسِ دفترچه ارزشِ معاملاتی محاسبه میکنند و شما هزینه را پرداخت میکنید…
اگر این نکته را رعایت نکنید، دادگاه اخطارِ رفعِ نقص میدهد و پروسهیِ رسیدگیِ شما بیهوده به تأخیر میافتد.
[قسمت سوم: صلاحیتها (دادخواست را کجا ببریم؟)]
خب دوستان… تا اینجا فهمیدیم دعوا چیست و هزینهاش چطور حساب میشود…
حالا فرض کنید دادخواست را نوشتیم… سوالِ بعدی این است: این دادخواست را باید به کدام دادگاه ببریم؟… کدام مرجع صالح است؟
در بحثِ صلاحیت، ما دو نوع صلاحیت داریم که باید بررسی بشه: صلاحیتِ مَحَلّی و صلاحیتِ ذاتی… بیایید اینها را هم دقیق مرور کنیم تا پروندهمان سرگردان نشود.
الف) صلاحیتِ مَحَلّی (Salahiat-e Mahalli):
چون دعوایِ ما راجع به “مالِ غیرمنقول” است، تکلیف کاملاً روشن است…
طبقِ ماده ۱۲ قانون آیین دادرسی مدنی، دادگاهی صلاحیت دارد که ملک در حوزهیِ آن واقع است.
دقت کنید دوستان!… خواهش میکنم دقت کنید!…
در دعاویِ ملکی، اصلاً و ابداً مهم نیست که خوانده (یعنی غاصب) کجا زندگی میکند…
اصلاً مهم نیست که موکلِ شما (خواهان) کجا ساکن است…
فقط و فقط “محلِ وقوعِ ملک” ملاکِ عمل است!
مثال میزنم تا کاملاً جا بیفتد:
فرض کنید موکلِ شما ساکنِ تهران است… خوانده (کسی که ملک را تصرف کرده) ساکنِ اصفهان است… اما باغ یا زمینِ موردِ نزاع در شمالِ کشور (مثلاً شهرِ چالوس) قرار دارد.
دادگاهِ صالح کجاست؟… تهران؟… اصفهان؟…
خیر! قطعاً دادگاهِ عمومیِ حقوقیِ چالوس.
این یک استثنایِ محکم و غیرقابلِ تغییر بر اصلِ “صلاحیتِ محلِ اقامتِ خوانده” است که در ماده ۱۱ آیین دادرسی مدنی آمده بود.
ب) صلاحیتِ ذاتی (Salahiat-e Zati): دادگاه یا شورای حل اختلاف؟
اینجا هم خیلی سوال میشود و قوانین اخیراً تغییراتی داشتهاند که باید بهروز باشیم…
در سنواتِ گذشته، اگر شما تقویمِ خواسته را پایین میزدید (مثلاً زیرِ ۲۰ میلیون تومان)، پرونده میرفت شورایِ حلِ اختلاف… و شورا حکمِ خلعِ ید صادر میکرد.
اما دوستان، حواستان باشد! شرایط تغییر کرده است…
طبقِ قانونِ جدیدِ شوراهایِ حلِ اختلاف (مصوب سال ۱۴۰۲) و قانونِ تشکیلِ دادگاههایِ صلح، صلاحیتها عوض شده است…
طبقِ ماده ۹ و سایرِ موادِ مربوطه در قانونِ جدید، رسیدگی به دعاویِ راجع به اصلِ اموالِ غیرمنقول، کلاً از صلاحیتِ شورا خارج شده است…
شوراها الان بیشتر وظیفهیِ “صلح و سازش” را دارند و صلاحیتِ صدورِ رأی در ماهیتِ پیچیدهای مثلِ خلعِ ید را ندارند.
پس دعوایِ خلعِ ید، باید مستقیماً در سیستمِ قضایی (یعنی دادگاهِ عمومیِ حقوقی… یا در برخی فروضِ خاص اگر نصابِ مالی اجازه دهد دادگاهِ صلح) ثبت و رسیدگی شود…
اما چون خلعِ ید معمولاً ناظر به املاکِ باارزش است و بحثِ مالکیت در آن مطرح است، عمدتاً در صلاحیتِ دادگاهِ عمومیِ حقوقی قرار میگیرد.
توصیهِ اکیدِ من این است: وقتتان را برای گرفتنِ حکم در شورا تلف نکنید! خلعِ ید یک دعوایِ پیچیده است و شأنیتِ رسیدگی در دادگاه را دارد.
[قسمت چهارم: نقشهراه و پیشدرآمدِ ارکان دعوا]
خب همکارانِ گرامی… خسته که نشدید؟… تا اینجایِ کار، ما فقط فونداسیون و مقدماتِ شکلی را با هم چیدیم…
حالا فرض کنید دادخواست را صحیح و سالم ثبت کردید… هزینهها را دادید… پرونده ارجاع شد به شعبه… و شما الان در جلسه رسیدگی، روبروی قاضیِ محترم ایستادهاید.
برای اینکه قاضی قانع شود، قلم را بردارد و رای به نفعِ موکلِ شما بنویسد، شما باید به عنوانِ وکیل، سه ستونِ اصلی یا سه رکن را در پرونده بنا کنید…
دقت کنید! اگر یکی از این سه پایه لنگ بزند، کلِ ساختمانِ دعوایِ شما فرو میریزد!
این سه رکن چه هستند؟
بیایید با هم مرور کنیم:
-
رکن اول: مالکیتِ خواهان… (اولین سوالی که قاضی از خودش میپرسد این است: اصلاً تو کی هستی؟… آیا واقعاً مالکی؟)
-
رکن دوم: تَصَرُّفِ خوانده… (آیا طرفِ مقابل واقعاً ملک را در اختیار گرفته است؟ یا ما داریم اشتباه شکایت میکنیم؟)
-
رکن سوم: غیرمجاز و عُدوانی بودنِ تصرف (Odvan)… (آیا تصرفش زورکی است؟… یا قرارداد دارد؟… یا قبلاً اجازه داشته؟)
ما در بخشهایِ بعدیِ این دوره، قرار است تکتکِ این ارکان را جراحی کنیم…
اما بگذارید یک اشارهیِ کوتاه به مهمترین و چالشبرانگیزترین رکن بکنم که موضوعِ اصلیِ صحبتهایِ بخشِ دومِ ماست: “رکنِ مالکیت”.
دوستان… یک اصلِ طلایی را همینجا یادداشت کنید:
“خلعِ ید، فَرعِ بر مالکیت است…”
بدونِ احرازِ مالکیت، خلعِ ید اصلاً معنا ندارد. قاضی اول باید مطمئن شود این زمین مالِ شماست، تا بعد بخواهد غاصب را بیرون کند.
اما چالشِ اصلی کجاست؟… چالش اینجاست: “مالک کیست؟”
آیا کسی که یک قولنامهیِ عادی (مبایعهنامه بنگاهی) دستش دارد مالک است؟…
یا حتماً باید سندِ رسمیِ تکبرگ یا دفترچهای داشته باشد؟…
تکلیفِ املاکی که سابقه ثبتی ندارند چه میشود؟…
این دقیقاً همان گردنهیِ خطرناکی است که خیلی از وکلا در آن گرفتار میشوند و با یک اشتباهِ کوچک در تشخیصِ نوعِ سند، باعثِ رد شدنِ دعوایشان میشوند…
ما در بخشِ آینده، به طورِ مفصل و تخصصی در موردِ “چالشِ اسنادِ عادی و رسمی در خلعِ ید” صحبت خواهیم کرد و یاد میگیریم که با هر نوع مدرک (قولنامه، سند رسمی، حکم دادگاه)، چطور باید رفتار کنیم تا دعوایمان به نتیجه برسد.
خب… به انتهایِ بخشِ اول رسیدیم. امیدوارم این کلیاتِ مهندسیِ دعوا برایتان مفید بوده باشد. کمی استراحت کنید تا با انرژیِ کامل واردِ بحثِ جذابِ “مالکیت” بشویم…»

